با جهل مجوی زهد ازیرا | کز جغد نیایدت همائی | |
ای جاهل چون شوی به مسجد؟ | ای تشنه چرا کنی سقائی؟ | |
گر جهد کنی، به علم از این چاه | یک روز به مشتری برآئی | |
در خورد ثنا شوی به دانش | هرچند که در خور هجائی | |
خورشید شوی قوی به دانش | هرچند ضعیف چون سهائی | |
یک روز چنان شوی به کوشش | کامروز چنان همی نمائی | |
دانش ثمر درخت دین است | برشو به درخت مصطفائی | |
تا میوهی جانفزای یابی | در سایهی برگ مرتضائی | |
چیزی عجبی نشانت دادم | زیرا که تو آشنای مائی | |
زان میوه شوی قوی و باقی | گر بر ره جستن بقائی | |
هرچند که بیبها گلیمی | دیبای نکو شوی بهائی | |
از حجت گیر پند و حکمت | گر حکمت و پند را سزائی | |
با نو سخنان او کهن گشت | آن شهره مقالت کسائی |