بشنو سخن این کبود گنبد
|
|
فتنه چه شوی خیره بر فسانه؟
|
بر هرچه برون زین نشان دهندت
|
|
بکمانه ازین یابی و کمانه
|
شخص تو یکی دفتر است روشن
|
|
بنوشته برو سیرت زمانه
|
این عالم سنگ است و آن دگر زر
|
|
عقل است ترازوی راستانه
|
چون راست بود سنگ با ترازو
|
|
جز راست نگوید سخن زبانه
|
آن کس که زبانش به ما رسانید
|
|
پیغام جهان داور یگانه
|
او بود زبانهی ترازوی عقل
|
|
گشته به همه راستی نشانه
|
بر عالم دین عالی آسمان شد
|
|
بر خانهی حق محکم آستانه
|
در خانهی دین چونکه مینیائی؟
|
|
استاده چه ماندی بر آستانه؟
|
هاروت همانا که بست راهت
|
|
زی خانه بدان بند جاودانه
|
در خانه شدم بیتو من ازیرا
|
|
هاروت تو را هست و مر مرا نه
|
زین است بر او قال و قیل قولت
|
|
وز خمر خم است پر و چمانه
|
زین به نبود مذهبی که گیری
|
|
از بیم عنانیش و تازیانه
|
گوئی که حلال است پخته مسکر
|
|
با سنبل و با بیخ رازیانه
|
ای ساخته مکر و کتاب حیلت
|
|
کاین گفت فلانی ز بو فلانه
|
بر شوم تن خویش سخت کردی
|
|
از جهل در هاویه به فانه
|
آن کس که تو را داد صدر آتش
|
|
خود رفت بدان جای چاکرانه
|