بدخو جهان تو را ندهد دسته

بر رفتنیم اگرچه در این گنبد بیچاره‌ایم و بسته و پیخسته
روزان شبان بکوش و چو بیهوشان مگذار کار بیهده برسته
هرچیز باز اصل همی گردد نیک و بد و نفایه و بایسته
دانست باید این و جز این زیرا دانسته به بود ز ندانسته
بر خوان ژاژخای منه هرگز این خوب قول پخته و خایسته