مر جان مرا روان مسکین

وان کو نه بر این طریق باشد او کافر و رافضی است و بی‌دین
ای تکیه زده بر این در از جهل بر خیره شده عصای بالین
من پیش‌رو تو را نگویم چیزی که فزایدت ز من کین
لیکن رود این مرا همانا کاشتر بکشم به تیغ چوبین
ای حجت بقعت خراسان با دیو مکن جدال چندین
در دولت فاطمی بیاگن دیوانت به شعر حجت آگین
تا نور برآورد ز مغرب تاویل نماز بامدادین