ای ستمگر فلک ای خواهر آهرمن

آن کن از طاعت و نیکی که نداری شرم چون ببینیش در آن معدن پاداشن
پیش ازان که‌ت بشود شخص پراگنده تخم و بیخ بد و به برکن و بپراگن
بس که بگذشت جهان بر تو و جز عصیان سوی تو نامد و نگذشت به پیرامن
از بد کرده پشیمان شو و طاعت کن خیره بر عمر گذشته چه کنی شیون؟
سخن حجت بشنو که همی بافد نرم و با قیمت و نیکو چو خز ادکن
سخن حکمتی و خوب چنین باید صعب و بایسته و در بافته چون آهن