آن کن از طاعت و نیکی که نداری شرم | چون ببینیش در آن معدن پاداشن | |
پیش ازان کهت بشود شخص پراگنده | تخم و بیخ بد و به برکن و بپراگن | |
بس که بگذشت جهان بر تو و جز عصیان | سوی تو نامد و نگذشت به پیرامن | |
از بد کرده پشیمان شو و طاعت کن | خیره بر عمر گذشته چه کنی شیون؟ | |
سخن حجت بشنو که همی بافد | نرم و با قیمت و نیکو چو خز ادکن | |
سخن حکمتی و خوب چنین باید | صعب و بایسته و در بافته چون آهن |