از من برمید غمگسارم

شاید که نداندم نفایه چون سوی خیاره نامدارم
گر تو به تبار فخر داری من مفخر گوهر و تبارم
اشعار به پارسی و تازی برخوان و بدار یادگارم
ای آنکه چهار یار گوئی من با تو بدین خلاف نارم
شش بود رسول نیز مرسل بندیش نکو در اعتذارم
از پنج چو بهتر است ششم بهتر ز سه باشد این چهارم
ای بار خدای خلق یکسر با توست به روز حق شمارم
من شیعت حیدرم عفو کن این یک گنه بزرگوارم
من رانده ز خان و مان به دینم زین است عدو دو صد هزارم