سخت نادانسته کاری کرد چرخ و اخترش
|
|
درسر این کار خواهد رفت زرین افسرش
|
وای بر اختر که مردی را که خنجر بر شکافت
|
|
زهرهی چرخ آب میگردد هنوز از خنجرش
|
بی گمان ناگاه تیرش میجهد بر پشت چرخ
|
|
سوده خود بر دست او یک بار پیکان و برش
|
شهسوار ما که چوبین اسب زیر ران کشید
|
|
مرکب زرینه زین گو خاک میخور بر درش
|
مرکبی کش دم بریدند ار بود رخش سپهر
|
|
غاشیه شال سیه زیبد پی زین زرش
|
بر سر تربت چه حاصل تاج زر بر سندلی
|
|
تاجداری را که بر خاک لحد باشد سرش
|
گر بود تاج زر خور چون ز سر خالی بماند
|
|
تاج پوشی نیست از خاک سیه لایقترش
|
در جهان نایاب شد خاک سیه چون کیمیا
|
|
بس کزین ماتم به سر کردند در هر کشورش
|
سوگواران رایگان دانند و از گردون خزند
|
|
قیمت مشک ار نهد بر تودهی خاکسترش
|
این که میخوانی شبش روز است رفته در عزا
|
|
گشته شب عریان و کردهی جامهی خود در برش
|
نی همین ما را سیه پوشید و ماتم دار کرد
|
|
این مصیبت در شب و روز زمانه کار کرد
|
بومی آمد نامهی عنوان سیه بر بال او
|
|
نامهای بتر ز روی نامبارک فال او
|
خانه شهری سیه گردد ز بال افشانیش
|
|
بر که خواهد سایه افکندن بدا احوال او
|
هر گه این بوم آمد و بر طرف بامش پر گشاد
|
|
صحن گلخن گشت سقف خانه اقبال او
|
از همه دیوار ما کوتاهتر دید و نشست
|
|
نامهای چون پر زاغ او زبان حال او
|
نامهای پیچیده طومار مصیبت را تنور
|
|
گریهها پوشیده در تفصیل و در اجمال او
|