همچو گل در زیر گل باشید ای گلها نهان
|
|
زانکه آغاز بهاری شد بتر از سد خزان
|
آنکه در پای شکوفه میزد این موسم نوا
|
|
پیش پیش نخل تابوت است اکنون نوحه خوان
|
نیستش در دست جز شمع سیه بر اشک سرخ
|
|
آنکه در کف بودیش این فصل شاخ ارغوان
|
تاکند خاکسترش بر سرزدست این نو بهار
|
|
نخلهای خرم خود سوخت یک سر باغبان
|
بر زمین بارید آتش (ز) آسمان بر جای آب
|
|
دوزخی گردید باغ و گلخنی شد بوستان
|
چشم دارد گو برو آن نرگس از خواب و ببین
|
|
سبزه ها از تف آن آتش به رنگ زعفران
|
ده زبان سهل است ، گو با سد زبان سوسن برآ
|
|
کز برای نوحه در کار است بسیارش زبان
|
گو تمامی غنچه شو شاخ گل و بگشا دهن
|
|
زانکه به هرمویه باید شد سراپایش دهان
|
هست با این سوزش ماتم همان شور عشور
|
|
زانکه دود هر دو بر میخیزد از یک دودمان
|
هم به صورت هم به معنی هر دو را قرب جوار
|
|
عالی از یک شهر و جا بنیاد این دو خاندان
|
ماتم فرزند پیغمبر بود بر جمله فرض
|
|
گر یزیدی سیرتی این را نداند گو بدان
|
رفته زهرا عصمتی در خلوت آل رسول
|
|
کامده آل علی از فرقت او در فغان
|
مانده چون شبیر و شبر دو بزرگ نامدار
|
|
سر به زانو، دست بر سر، خسته دل ، آزرده جان
|
مریمی رفتهست و مانده زو مسیحای رضیع
|
|
شسته رخ ز آب مژه ، ناشسته لبها از لبان
|
از سریر تخت بلقیس آیتی بربسته رخت
|
|
تاج افکنده ز سر بی او سلیمان زمان
|
در جوانی رفت و دل زینسان جوانان برگرفت
|
|
چون نسوزد از چنین رفتن دل پیر و جوان
|
پای در ربع نخست از چار ربع زندگی
|
|
رهزن ایام عمرش ره زده بر کاروان
|
ابتدای فصل نوروز و درختان برگ ریز
|
|
چون شکوفه بر لب پرخنده رفت از بوستان
|
همچو غنچه تازه رو رفتن نه کار هر کسیست
|
|
خار در کف اول فصل بهار از گلستان
|
کرده قسمت جزو و کل بر جزو و کل خویشتن
|
|
رو نهاده بر کران و پا کشیده از میان
|