ای برسر سپهر برین برده ترکتاز
|
|
خورشید بر سمند بلند تو طبل باز
|
دادند بهر لعل زر نقره خنگ تو
|
|
در کورهی سپهر زر مهر را گداز
|
دولت بود متابع بخت جوان تو
|
|
محمود را گزیر کجا باشد از ایاز
|
کوته شود فسانه دور و دراز خصم
|
|
در عرصهای که تیغ تو گردد زبان دراز
|
در پا فکند کبک به جنب حمایتت
|
|
خلخال دار حلقهی زرین چشم باز
|
از ماه نو قضا پی محمل کشیدنت
|
|
هر ماه بر جمازه گردون نهد جهاز
|
با خاطرت که پرده در نار موسویست
|
|
میخواست شمع لاف زند لب گزید گاز
|
مانند نرگس آنکه بود با تو سرگران
|
|
دست زمانه برکندش پوست چون پیاز
|
دندان زنی به کسر وقار تو زد عدو
|
|
لیک ایمنست کوه ز مقراضه گراز
|
شد سر فکنده دشمن جاهت که کس ندید
|
|
پیش عقاب دعوی گردنکشی ز غاز
|
اول اگر ز تیغ تو شد سرفکنده خصم
|
|
آخر ولی سنان تواش کرد سرفراز
|
جای مخالف تو دهد جان که هیچکس
|
|
نبود به غیر زاغ که بر وی کند نماز
|
تا واهب عطای تو ننهاد خوان جود
|
|
از روی حرص سیر نگردید چشم آز
|
شادی کمینه خادم عشرت سرای تست
|
|
ناشاد آنکه بر رخ او در کنی فراز
|
زیبد که چون صدف دهنش پر گهر کنی
|
|
وحشی که لب به ذکر عطای تو کرد باز
|
دادم طراز کسوت معنی ز نام تو
|
|
طرز کلام بنگر و طبع سخن طراز
|
تا مقتضای عشق چنین است کورند
|
|
عشاق در برابر ناز بتان نیاز
|
بادا نیازمند جنابت عروس بخت
|
|
چندان که میل طبع جوانان بود به ناز
|