در ستایش میرمیران

امر و نهی ترا به کل امور هرکه نبود مطیع و فرمانبر
کافرش خوانم و کنم ثابت کافر است او به شرع پیغمبر
زانکه گر هست امر تو در نهی هست عین شریعت اطهر
هر که او تابع شریعت نیست هست درحکم شرع و دین کافر
در حواشی دولتت شاها کرده از بس طهارت تو اثر
لب به سد احتیاط تر سازد مشک سقای کویت از کوثر
گر سکندر که آب حیوان جست نور رأی تو بودیش رهبر
روی شستی نه دست ز آب حیات لب تر داشتی نه دیده‌ی تر
زنده بودی هنوز و پیش تو داشت دست بر سینه چون کمین چاکر
اخذ می‌کرد از تو عز و شکوه کسب می‌کرد از تو علم و هنر
روغنی در چراغ بخت نداشت آب جست و نبودش آبشخور
زنده بودی و خدمتت کردی بودی ار بخت یار اسکندر
چون نشینی و مسند آرایی و ز دو سو آن دو نامدار پسر
چون سپهری ولی سپهر نهم که نشیند میان شمس و قمر
عنبر اندر مجالس خلقت خدمتی پیش برده بود مگر
وقت فرصت به طیب خلق تو زد به طریقی که کس نیافت خبر
بوی غماز بود و پرده درید لاجرم روسیاه شد عنبر
در زمان عدالت تو که هست شوهر شیر ماده آهوی نر
مادری کرد گرگ ماده و شد دایه بره‌های بی‌مادر
ظالمی بود نام او گردون خلق در دست ظلم او مضطر