دلی و طاقت سد آه آتشین دارم

دلی و طاقت سد آه آتشین دارم همین منم که دل و طاقت چنین دارم
نعوذباله اگر بگذری به جانب غیر تو می‌خرامی و من رشک بر زمین دارم
به راندن از تو شکایت کنم خدا مکناد شکایت ار کنم آزار بیش ازین دارم
محیط جانب من بین و عذر رفته بخواه که سخت رخش گریزی به زیر زین دارم
مکن تغافل و مگذارم از کمند برون که صید بیشه‌ی بسیار در کمین دارم
بیا بیا که تو از عافیت گریزانی که من گمان یکی عشق آفرین دارم
کدام صبر و چه طاقت چه دین و دل وحشی ازو نه صبر و نه طاقت نه دل نه دین دارم