از آن تر شد به خون دیده دامانی که دارم | که با تردامنان یار است جانانی که من دارم | |
اگر با من چنین ماند پریشان اختلاط من | ازین بدتر شود حال پریشانی که من دارم | |
ز مردم گر چه میپوشم خراش سینهی خود را | ولی پیداست از چاک گریبانی که من دارم | |
کشم تا کی غم هجران اجل گو قصد جانم کن | نمیارزد به چندین درد سر جانی که من دارم | |
مپرس از من که ویران از چه شد غمخانهات وحشی | جهان ویران کند این چشم گریانی که من دارم |