غلام عشق حاشا کز جفای یار بگریزد | نه عاشق بلهوس باشد که از آزار بگریزد | |
ببر، گر بلبلی درد سر بیهوده از گلشن | که گوید عاشق روی گلم و ز خار بگریزد | |
نباشد بی وفا گل بلکه مرغی بی وفا باشد | که چون گل را نماند خوبی رخسار بگریزد | |
بس است این طعنه از پروانه تا جاوید بلبل را | که رنگ و بوی گل چون رفت از گلزار بگریزد | |
چرا از نسبت خود عشق را تهمت نهد وحشی | کسی کز جور یار و طعنهی اغیار بگریزد |