یا ملولا عن سلامی انت فیالدنیا مرامی
|
|
کلما اعرضت عنی زدت شوقا فی غرامی
|
گر چه مه در عالم آرائی ز گیتی بر سر آمد
|
|
کی تواند شد مقابل با رخت از ناتمامی
|
طوطی دستانسرا شد مطرب از بلبل نوائی
|
|
مطرب بستانسرا شد طوطی از شیرین کلامی
|
پختهئی کوتا بگوید واعظ افسرده دلرا
|
|
کی ندیده دود از آتش ترک گرمی کن که خامی
|
صید گیسوئی نگشتی زان سبب ایمن ز قیدی
|
|
دانهی خالی ندیدی لاجرم فارغ ز دامی
|
درس تقوی چند خوانی خاصه بر مستان عاشق
|
|
وز فضیلت چند گویی خاصه با رندان عامی
|
گر به بدنامی برآید نام ما ننگی نباشد
|
|
زانکه بدنامی درین ره نیست الا نیک نامی
|
عارض بین خورده خون لاله در بستانفروزی
|
|
قامتش بین برده دست از نارون در خوش خرامی
|
تاجداری نیست الا بر در خوبان گدائی
|
|
پادشاهی نیست الا پیش مهرویان غلامی
|
ساکن دیر مغانرا از ملامت غم نباشد
|
|
زانکه در بیتالحرام اندیشه نبود از حرامی
|
بت پرستان صورتش را سجده میآرند و شاید
|
|
گر کند خواجو بمعنی آن جماعت را امامی
|