باغبان گو برو باد مپیما کز گل
|
|
بدم سرد سحر باز نیاید بلبل
|
جبدا بادهی گلرنگ به هنگام صبوح
|
|
از کف سرو قدی گلرخ مشکین کاکل
|
در بهاران که رساند خبر کبک دری
|
|
بجز از باد بهاری به در خرگهی گل
|
بنگر از نالهی شبگیر من و نغمهی مرغ
|
|
دشت پر زمزمه و طرف چمن پرغلغل
|
گر صبا سلسله برآب نهد فصل ربیع
|
|
از چه برگردن قمری بود از غالیه غل
|
باد نوروز چو برخاست نیارند نشست
|
|
بلبلان بی گل و مستان صبوحی بی مل
|
مطرب آن لحظه که آهنگ فروداشت کند
|
|
زندش بلبله گلبانگ که قل قل قل قل
|
ای ز بادام تو در عین حجالت نرگس
|
|
وی ز گیسوی تو در حلقهی سودا سنبل
|
آن سر زلف قمرسای شب آسا را بین
|
|
همچو زاغی که زند در مه تابان چنگل
|
هر چه خوبان جهانرا به دلارائی برد
|
|
جزو بود آن همه و حسن جهانگیر توکل
|
دست گیرید که خواجو که دلش رفت برود
|
|
بارش افتاده و گشتست اسیر سر پل
|