تاجداری کند آنکس که ز سردر گذرد
|
|
ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد
|
کوه سنگین دل اگر قلزم چشمم بیند
|
|
موج طوفان سرشکش ز کمر در گذرد
|
نکند ترک شکر خندهی شیرین خسرو
|
|
لیک پیش لب شیرین ز شکردر گذرد
|
دیده دریا دلی از خون دلم میبیند
|
|
کو تواند که روان از سر زر در گذرد
|
نتواند که نهد بر سر کوی تو قدم
|
|
مگر آنکس که نخست از سر سر در گذرد
|
باد را بر سر زلف تو اگر باشد دست
|
|
بهوایت ز سر سنبل تر در گذرد
|
خنک آن خسته که در کوی تو بی بیم رقیب
|
|
دهدش دست که چون باد سحردر گذرد
|
چرخ را بر سر میدان محبت هر دم
|
|
ناوک آه من از هفت سپر در گذرد
|
گرقدم پیش نهی در صف عشقش خواجو
|
|
تیر دلدوز فراقت ز جگر در گذرد
|