پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات
|
|
در وفایت جان ببازم تا کجا یابم وفات
|
دی طبیبم دید و دردم را دوا ننوشت و گفت
|
|
خون دل میخور که این ساعت نمییابم دوات
|
چون روان بی خط برات آورده بودم از چه وجه
|
|
خط برون آوردی و گفتی که آوردم برات
|
در عری شاه ماتم ای پریرخ رخ مپوش
|
|
کانک رخ بر رخ نهی او را چه غم باشد ز مات
|
راستی را تا صلای عشق در عالم زدی
|
|
قامتت را سجده آرد عرعر از بانک صلوة
|
چون ترا گویم که لالای توام گوئی که لا
|
|
جان ببازم بی سخن چون بت پرستان پیش لات
|
نغمهی عشاق در نوروز خوش باشد ولیک
|
|
ایدریغ ارعیش ما را دست میدادی ادات
|
گرحیا داری برو خواجو ودست از جان بشوی
|
|
زانک لعل جان فزایش میبرد آب حیات
|