حق چو نصرت داد و کارت کرد راست | او بکرد آن خود، آن تو کجاست | |
عاقبت محمود کرد آن زر نثار | عاقبت محمود داشت آن شهریار |
□
دیگری گفت ای به حضرت برده راه | چه بضاعت رایج است آن جایگاه | |
گر بگویی، چون بدین سودا دریم | آنچ رایجتر بود آنجابریم | |
پیش شاهان تحفهای باید نفیس | مردم بی تحفه نبود جز خسیس |
□
گفت ای سایل اگر فرمان بری | آنچ آنجا آن نیابند آن بری | |
هرچ تو زینجا بری کانجا بود | بردن آن بر تو کی زیبا بود | |
علم هست آنجایگه و اسرار هست | طاعت روحانیون بسیار هست | |
سوز جان و درد دل میبر بسی | زانک این آنجا نشان ندهد کسی | |
گر برآید از سردردی یک آه | میبرد بوی جگر تا پیش گاه | |
جایگاه خاص مغز جان تست | قشر جانت نفس نافرمان تست | |
آه اگر از جای خاص آید پدید | مرد را حالی خلاص آید پدید |