- ۲۱ چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
- ۲۲ دایم ز خود سفر چو شرر میکنیم ما
- ۲۳ ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها
- ۲۴ هوا چکیدهی نورست در شب مهتاب
- ۲۵ عرقفشانی آن گلعذار را دریاب
- ۲۶ درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
- ۲۷ حضور دل نبود با عبادتی که مراست
- ۲۸ از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
- ۲۹ دیوانهی خموش به عاقل برابرست
- ۳۰ با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
- ۳۱ به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
- ۳۲ دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
- ۳۳ مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
- ۳۴ باد بهار مرهم دلهای خسته است
- ۳۵ از جوانی داغها بر سینهی ما مانده است
- ۳۶ مهربانی از میان خلق دامن چیده است
- ۳۷ زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
- ۳۸ موج شراب و موجهی آب بقا یکی است
- ۳۹ روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
- ۴۰ آب خضر و می شبانه یکی است