- ۱ یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا
- ۲ آنچنان کز رفتن گل خار میماند به جا
- ۳ بی قدر ساخت خود را، نخوت فزود ما را
- ۴ نداد عشق گریبان به دست کس ما را
- ۵ اگر به بندگی ارشاد میکنیم ترا
- ۶ یک بار بی خبر به شبستان من درآ
- ۷ دانستهام غرور خریدار خویش را
- ۸ نیستم بلبل که بر گلشن نظر باشد مرا
- ۹ سودا به کوه و دشت صلا میدهد مرا
- ۱۰ گر قابل ملال نیم، شاد کن مرا
- ۱۱ ساقی از رطل گرانسنگی سبکدل کن مرا
- ۱۲ دل ز هر نقش گشته ساده مرا
- ۱۳ نه دل ز عالم پر وحشت آرمیده مرا
- ۱۴ طاقت کجاست روی عرقناک دیده را؟
- ۱۵ چو دیگران نه به ظاهر بود عبادت ما
- ۱۶ هر که دولت یافت، شست از لوح خاطر نام ما
- ۱۷ عمری است حلقهی در میخانهایم ما
- ۱۸ یاد رخسار ترا در دل نهان داریم ما
- ۱۹ خجلت ز عشق پاک گهر میبریم ما
- ۲۰ خار در پیراهن فرزانه میریزیم ما
- ۲۱ چشم مست یار شد مخمور و مدهوشیم ما
- ۲۲ دایم ز خود سفر چو شرر میکنیم ما
- ۲۳ ای دفتر حسن ترا، فهرست خط و خالها
- ۲۴ هوا چکیدهی نورست در شب مهتاب
- ۲۵ عرقفشانی آن گلعذار را دریاب
- ۲۶ درون گنبد گردون فتنه بار مخسب
- ۲۷ حضور دل نبود با عبادتی که مراست
- ۲۸ از زمین اوج گرفته است غباری که مراست
- ۲۹ دیوانهی خموش به عاقل برابرست
- ۳۰ با کمال احتیاج، از خلق استغنا خوش است
- ۳۱ به غم نشاط من خاکسار نزدیک است
- ۳۲ دیدن روی تو ظلم است و ندیدن مشکل است
- ۳۳ مرگ سبکروان طلب، آرمیدن است
- ۳۴ باد بهار مرهم دلهای خسته است
- ۳۵ از جوانی داغها بر سینهی ما مانده است
- ۳۶ مهربانی از میان خلق دامن چیده است
- ۳۷ زان خرمن گل حاصل ما دامن چیده است
- ۳۸ موج شراب و موجهی آب بقا یکی است
- ۳۹ روی کار دیگران و پشت کار من یکی است
- ۴۰ آب خضر و می شبانه یکی است
- ۴۱ مدتی شد کز حدیث اهل دل گوشم تهی است
- ۴۲ چون سرو بغیر از کف افسوس، برم نیست
- ۴۳ مبند دل به حیاتی که جاودانی نیست
- ۴۴ بار غم از دلم می گلرنگ برنداشت
- ۴۵ کنون که از کمر کوه، موج لاله گذشت
- ۴۶ از سر خردهی جان سخت دلیرانه گذشت
- ۴۷ تابه فکر خود فتادم، روزگار از دست رفت
- ۴۸ دنبال دل کمند نگاه کسی مباد
- ۴۹ هر ذره ازو در سر، سودای دگر دارد
- ۵۰ خوش آن که از دو جهان گوشهی غمی دارد
- ۵۱ آزادهی ما برگ سفر هیچ ندارد
- ۵۲ جویای تو با کعبهی گل کار ندارد
- ۵۳ از فسون عالم اسباب خوابم میبرد
- ۵۴ مکتوب من به خدمت جانان که میبرد؟
- ۵۵ تا به کی درخواب سنگین روزگارم بگذرد
- ۵۶ چارهی دل عقل پر تدبیر نتوانست کرد
- ۵۷ دل را به زلف پرچین، تسخیر میتوان کرد
- ۵۸ نه پشت پای بر اندیشه میتوانم زد
- ۵۹ جذبهی شوق اگر از جانب کنعان نرسد
- ۶۰ گردنکشی به سرو سرافراز میرسد
- ۶۱ هر ساغری به آن لب خندان نمیرسد
- ۶۲ شوق می از بهار گلاندام تازه شد
- ۶۳ زان سفله حذر کن که توانگر شده باشد
- ۶۴ به زیر چرخ دل شادمان نمیباشد
- ۶۵ از جلوهی تو برگ ز پیوند بگسلد
- ۶۶ آبها آیینهی سرو خرامان تواند
- ۶۷ نه آسمان سبوکش میخانهی تواند
- ۶۸ دل را کجا به زلف رسا میتوان رساند؟
- ۶۹ هر که در زنجیر آن مشکین سلاسل ماند، ماند
- ۷۰ طی شد زمان پیری و دل داغدار ماند
- ۷۱ نه گل، نه لاله درین خارزار میماند
- ۷۲ فلک به آبلهی خار دیده میماند
- ۷۳ سبکروان به زمینی که پا گذاشتهاند
- ۷۴ این غافلان که جود فراموش کردهاند
- ۷۵ دل را نگاه گرم تو دیوانه میکند
- ۷۶ دیدهی ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند
- ۷۷ از پختگی است گر نشد آواز ما بلند
- ۷۸ کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟
- ۷۹ نیستم غمگین که خالی چون کدویم میکنند
- ۸۰ هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود
- ۸۱ میکند یادش دل بیتاب و از خود میرود
- ۸۲ دل از مشاهدهی لالهزار نگشاید
- ۸۳ پیرانهسر همای سعادت به من رسید
- ۸۴ خواری از اغیار بهر یار میباید کشید
- ۸۵ چون صراحی رخت در میخانه میباید کشید
- ۸۶ من نمیآیم به هوش از پند، بیهوشم گذار
- ۸۷ سینهای چاک نکردیم درین فصل بهار
- ۸۸ شرح دشت دلگشای عشق را از ما مپرس
- ۸۹ صد گل به باد رفت و گلابی ندید کس
- ۹۰ ز خار زار تعلق کشیده دامان باش
- ۹۱ پیش از خزان به خاک فشاندم بهار خویش
- ۹۲ از هر صدا نبازم، چون کوهی لنگر خویش
- ۹۳ سیراب در محیط شدم ز آبروی خویش
- ۹۴ در کشاکش از زبان آتشین بودم چو شمع
- ۹۵ تا چند گرد کعبه بگردم به بوی دل؟
- ۹۶ رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل
- ۹۷ روزگاری شد ز چشم اعتبار افتادهام
- ۹۸ در نمود نقشها بیاختیار افتادهام
- ۹۹ از جنون این عالم بیگانه را گم کردهام
- ۱۰۰ ماه مصرم، در حجاب چاه کنعان ماندهام
- ۱۰۱ شهری عشقم، چو مجنون در بیابان نیستم
- ۱۰۲ از سر کوی تو گر عزم سفر میداشتم
- ۱۰۳ نه آن جنسم که در قحط خریدار از بها افتم
- ۱۰۴ ترک سر کردم، ز جیب آسمان سر بر زدم
- ۱۰۵ دست در دامن رنگین بهاری نزدم
- ۱۰۶ مکش ز حسرت تیغ خودم که تاب ندارم
- ۱۰۷ نه چون بید از تهیدستی درین گلزار میلرزم
- ۱۰۸ ز خال عنبرین افزون ز زلف یار میترسم
- ۱۰۹ از روی نرم، سرزنش خار میکشم
- ۱۱۰ با تجرد چون مسیح آزار سوزن میکشم
- ۱۱۱ به دامن میدود اشکم، گریبان میدرد هوشم
- ۱۱۲ دو عالم شد ز یاد آن سمن سیما فراموشم
- ۱۱۳ بیخود ز نوای دل دیوانهی خویشم
- ۱۱۴ سیه مست جنونم، وادی و منزل نمیدانم
- ۱۱۵ به تنگ همچو شرر از بقای خویشتنم
- ۱۱۶ میکنم دل خرج، تا سیمین بری پیدا کنم
- ۱۱۷ چه بود هستی فانی که نثار تو کنم؟
- ۱۱۸ دلم ز پاس نفس تار میشود، چه کنم
- ۱۱۹ ما از امیدها همه یکجا گذشتهایم
- ۱۲۰ ما هوش خود با بادهی گلرنگ دادهایم
- ۱۲۱ ما نقش دلپذیر ورقهای سادهایم
- ۱۲۲ ما درین وحشت سرا آتش عنان افتادهایم
- ۱۲۳ ما نقل باده را ز لب جام کردهایم
- ۱۲۴ ما گل به دست خود ز نهالی نچیدهایم
- ۱۲۵ ما رخت خود به گوشهی عزلت کشیدهایم
- ۱۲۶ ما گر چه در بلندی فطرت یگانهایم
- ۱۲۷ ازباد دستی خود، ما میکشان خرابیم
- ۱۲۸ ما ز غفلت رهزنان را کاروان پنداشتیم
- ۱۲۹ ما اختیار خویش به صهبا گذاشتیم
- ۱۳۰ ما خنده را به مردم بیغم گذاشتیم
- ۱۳۱ از یار ز ناسازی اغیار گذشتیم
- ۱۳۲ خاکی به لب گور فشاندیم و گذشتیم
- ۱۳۳ ما دستخوش سبحه و زنار نگشتیم
- ۱۳۴ جز غبار از سفر خاک چه حاصل کردیم؟
- ۱۳۵ صبح در خواب عدم بود که بیدار شدیم
- ۱۳۶ گر چه از وعدهی احسان فلک پیر شدیم
- ۱۳۷ ما تازه روی چون صدف از دانهی خودیم
- ۱۳۸ ما در شکست گوهر یکدانهی خودیم
- ۱۳۹ چندان که چو خورشید به آفاق دویدیم
- ۱۴۰ چشم امید به مژگانتر خود داریم
- ۱۴۱ ما گرانی از دل صحرای امکان میبریم
- ۱۴۲ ما درد را به ذوق می ناب میکشیم
- ۱۴۳ ما چو صبح از راست گفتاری علم در عالمیم
- ۱۴۴ گردباد دامن صحرای بیسامانیم
- ۱۴۵ اشک است، درین مزرعه، تخمی که فشانیم
- ۱۴۶ بده می که بر قلب گردون زنیم!
- ۱۴۷ ما کنج دل به روضهی رضوان نمیدهیم
- ۱۴۸ تا از خودی خود نبریدند عزیزان
- ۱۴۹ موج دریا را نباشد اختیار خویشتن
- ۱۵۰ توبه از می به چه تدبیر توانم کردن؟
- ۱۵۱ بوی گل و نسیم صبا میتوان شدن
- ۱۵۲ مکن منع تماشایی ز دیدن
- ۱۵۳ خدایا قطرهام را شورش دریا کرامت کن
- ۱۵۴ ساقی دمید صبح، علاج خمار کن
- ۱۵۵ با حلقهی ارادت ساغر به گوش کن
- ۱۵۶ ای دل از پست و بلند روزگار اندیشه کن
- ۱۵۷ ز بیعشقی بهار زندگی دامن کشید از من
- ۱۵۸ عاشق سلسلهی زلف گرهگیرم من
- ۱۵۹ زمین به لرزه درآید ز دل تپیدن من
- ۱۶۰ عقل سالم ز می ناب نیاید بیرون
- ۱۶۱ ز گل فزود مرا خارخار خندهی تو
- ۱۶۲ زبان چو پسته شود سبز در دهن بیتو
- ۱۶۳ عقدهای نگشود آزادی ز کارم همچو سرو
- ۱۶۴ به ساغر نقل کرد از خم، شراب آهسته آهسته
- ۱۶۵ یارب از عرفان مرا پیمانهای سرشار ده
- ۱۶۶ صبح شد برخیز مطرب گوشمال ساز ده
- ۱۶۷ یارب آشفتگی زلف به دستارش ده
- ۱۶۸ بهار گشت، ز خود عارفانه بیرون آی
- ۱۶۹ در کدامین چمن ای سرو به بار آمدهای؟
- ۱۷۰ دلربایانه دگر بر سر ناز آمدهای
- ۱۷۱ ای جهانی محو رویت، محو سیمای کهای؟
- ۱۷۲ ای شمع طور از آتش حسنت زبانهای
- ۱۷۳ گر درد طلب رهبر این قافله بودی
- ۱۷۴ یک روز گل از یاسمن نچیدی
- ۱۷۵ سوختی در عرق شرم و حیا ای ساقی
- ۱۷۶ حجاب جسم را از پیش جان بردار ای ساقی
- ۱۷۷ به شکر این که داری دست بر میخانه ای ساقی
- ۱۷۸ چشم خونبارست ابر نوبهار زندگی
- ۱۷۹ زهی رویت بهار زندگانی
- ۱۸۰ دایم ستیزه با دل افگار میکنی