ای لبت ختم کرده دلبندی
|
|
بنده بودن تو را خداوندی
|
آفتاب سپهر رویت را
|
|
بر گرفته ز ره به فرزندی
|
دیدهام آب زندگانی تو
|
|
من بمیرم ز آرزومندی
|
در غم آب زندگانی تو
|
|
گر بمیرم به درد نپسندی
|
تا به زلفت دراز کردم دست
|
|
همچو زلفت به پای افکندی
|
چون به زلف تو دست بگشادیم
|
|
چون به موییم در فروبندی
|
قلعهی آسمان به یک سر موی
|
|
بگشایی به حکم دلبندی
|
عاشقان چون سپر بیفکندند
|
|
زره زلف چند پیوندی
|
چون کرشمه کنی به نرگس مست
|
|
گم شود عقل را خردمندی
|
تا به آزادی آمدی در کار
|
|
سرو را بن ز بیخ بر کندی
|
بوسهای بی جگر بده آخر
|
|
چند عطار را جگر بندی
|