سواد خط تو چون نافع نظر دیدم
|
|
روایتی که ازو رفت معتبر دیدم
|
مرا چو زلف تو بر حرف می فرو گیرد
|
|
حروف زلف تو برخواندم و خطر دیدم
|
چه گویم از الف وصل تو که هیچ نداشت
|
|
من اینکه هیچ نداشت از همه بتر دیدم
|
تو را میان الف است و الف ندارد هیچ
|
|
که من ورای الف هیچ در کمر دیدم
|
کمند زلف تورا کافتاب دارد زیر
|
|
هزار حلقه گرفتار یکدگر دیدم
|
به حلق آمده جان در درون هر حلقه
|
|
هزار عاشق گم کرده پا و سر دیدم
|
سزد که هندی تو نام نرگس است از آنک
|
|
دو هندوی رخ تو نرگس بصر دیدم
|
چگونه شور نیارم ز آرزوی لبت
|
|
کز آرزوی لبت شور در شکر دیدم
|
ورای دولت وصل تو هیچ دولت نیست
|
|
ولی چه سود که آن نیز برگذر دیدم
|
چگونه وصل تو دارم طمع که من خود را
|
|
ز تر و خشک لبخشک و چشمتر دیدم
|
به عالم که ز وصلت سخن رود آنجا
|
|
هزار تشنه به خون غرقه بیشتر دیدم
|
ز مشرقی که ازو آفتاب حسن تو تافت
|
|
هزار عرش اگر بود مختصر دیدم
|
چو در صفات توام آبروی میبایست
|
|
فرید را سخنی همچو آب زر دیدم
|