من شراب از ساغر جان خوردهام
|
|
نقل او از دست رضوان خوردهام
|
گوییا وقت سحر از دست خضر
|
|
جام جم پر آب حیوان خوردهام
|
لب فرو بستم تو میدان کین شراب
|
|
با حریفی آب دندان خوردهام
|
تو مخور زنهار ازین می تا تویی
|
|
زانکه من زنهار با جان خوردهام
|
چون تویی تو نماند آنگهی
|
|
نعرهزن زان می که من زان خوردهام
|
چون دریغ آمد به خویشم این شراب
|
|
لاجرم از خویش پنهان خوردهام
|
بر فراز عرش باز اشهبم
|
|
زقهها از دست سلطان خوردهام
|
دل چو در انگشت رحمان داشتم
|
|
شیر از انگشت رحمان خوردهام
|
در فرح زانم که همچون غنچه من
|
|
این قدح سر در گریبان خوردهام
|
این زمان عطار گر نوشد شراب
|
|
زیبدش چون زهر هجران خوردهام
|