عشق جانی داد و بستد والسلام
|
|
چند گویی آخر از خود والسلام
|
تو چنان انگار کاندر راه عشق
|
|
یک نفس بود این شد آمد والسلام
|
شیشهای اندر دمید استاد کار
|
|
بعد از آنش بر زمین زد والسلام
|
گر تو اینجا ره بری با اصل کار
|
|
رو که نبود چون تو بخرد والسلام
|
ور بماند جان تو دربند خویش
|
|
جان تو نانی نیرزد والسلام
|
خلق را چون نیست بویی زین حدیث
|
|
از یکی درگیر تا صد والسلام
|
هر که را این ذوق نبود مردهای است
|
|
گر همه نیک است و گر بد والسلام
|
عشق باید کز تو بستاند تورا
|
|
چون تورا از خویش بستد والسلام
|
عشق نبود آن که بنویسد قلم
|
|
وانچه برخوانی ز کاغذ والسلام
|
عشق دریایی است چون غرقت کند
|
|
آن زمان عشق از تو زیبد والسلام
|
ناخوشت میآید اما چون کنم
|
|
عشق نبود در خوش آمد والسلام
|
جان عطار از سپاه سر عشق
|
|
در دو عالم شد سپهبد والسلام
|