شکرانه‌ی صلت اسپهبد کیالواشیر

ای جهان داوری که دوران را عهد نامه‌ی بقا فرستادی
وی کیان گوهری که کیوان را مدد از کبریا فرستادی
عزم را چند روزه ره به کمین راه گیر قضا فرستادی
پیش مهدی که پیشگاه هدی است عدل را پیشوا فرستادی
آب دین رفته بود از آتش کفر رفته را باز جا فرستادی
وقت قدرت سهیل را ز یمن به سلام سها فرستادی
روز کین اژدهای رایت را به مصاف و غزا فرستادی
کرکسان را ز چرخ چون گنجشک در دم اژدها فرستادی
به سم کوه پیکران در رزم کوه را در هوا فرستادی
ز آب تیغ کیالواشیری آتش اندر وغا فرستادی
آخر نام خویش را بر چرخ بیم نار بلا فرستادی
از سنا برق آتش شمشیر عرشیان را سنا فرستادی
شررش در کواکب افکندی دودش اندر سما فرستادی
کوه را زهره آب گشت وببست کامتحانش از دها فرستادی
زهره‌ی آب گشته‌ی کوه است که ثنا را جزا فرستادی
نی نی آن زر ز نور خلق تو زاد که به خلق خدا فرستادی
هرچه خورشید زاده بود از خاک هم به خورشید وا فرستادی
اعظم اسپهبدا به خاقانی گنج خاقان عطا فرستادی
بدره‌ها دادی از نهان و کنون حله‌ها بر ملا فرستادی
چشمه‌ها راندی از مکارم و باز قلزمی از سخا فرستادی