ماه دی کرم پیله را از قوت | پیل بالا نوا فرستادی | |
کرم شبتاب را شب یلدا | در بن چه ضیا فرستادی | |
در سراب وحش به نیلوفر | ز ابر همت نما فرستادی | |
شاهباز کلاه گمشده را | در زمستان قبا فرستادی | |
بد نکردی و خود نکو دانی | کاین نکوئی کجا فرستادی | |
دانم از جان که را ستودم و باز | دانی احسان که را فرستادی | |
افسر زر چو شاه دابشلیم | بر سر بید پا فرستادی | |
ثانی اسکندری، ارسطو را | گنج بیمنتها فرستادی | |
شاه نعمان کفی و نابغه را | زر و فر و بها فرستادی | |
مصطفی دولتا سوی حسان | خلعه چون مصطفا فرستادی | |
مرتضی صولتا سوی قنبر | هدیه چون مرتضی فرستادی | |
برگشایم در فلک به دعات | که کلید دعا فرستادی | |
باش تاج کیان که بر سر چرخ | تاج عز و علا فرستادی |
□
نیک مردی کجاست خاقانی | که در او درد مردمی یابی | |
نیست مرغی که حوصلهش به جهان | دانه پرورد مردمی یابی | |
خود جهان مخنث آن کس نیست | که در او مرد مردمی یابی |
□
طبع روشن داشت خاقانی حوادث تیره کرد | ور نکردی خاطر او نور پیوند آمدی | |
گر کلید خاطرش نشکستی اندر قفل غم | از خزانهی غیب لفظش وحی مانند آمدی | |
گر به اول نستندندی اصل شیرینی ز موم | نخل مومین را رطب شیرین تر از قند آمدی |
□
بس کن خاقانیا ز مدحت دونان | تا ز سگان خلق شیر شرزه نجویی |