مردی، چرا شوی به در عامه طفلوار | شیری، چرا کنی ز سر لابه سگ دمی | |
درگاه حق شناس که دنیا ز پس دود | بشنو ندای حق سوی دنیا که اخدمی | |
مردم مجوی و یار مخواه از جهان که هست | یاری و مردمی همه ماری و کژدمی | |
چون هر دو میم مردمه در خط کاتبان | کو راست هر دو مردمهی چشم مردمی |
□
عالمی بس دیو رای است ارنه من | نام حور دل فریبش کردمی | |
ارغوانش زعفران ساید همی | ور نسودی من عتابش کردمی | |
شهربانووار چون رفتی به راه | من عمروار احتسابش کردمی | |
مادیانی کو شکیبا شد ز فحل | از ریاضت من رکابش کردمی | |
گرچه او را حاجت مهماز نیست | راندمی شب چو نهیبش کردمی | |
بر چنین مرکوب سی فرسنگ راه | من ز چشم بد نقابش کردمی | |
کلک سیمین در دواتش سودمی | بند زرین بر کتابش کردمی | |
از در عشرین کتابش خواندمی | وز ره تسعین حسابش کردمی |