دولت به من نمیدهد از گوسفند چرخ
|
|
از بهر درد دنبه و بهر چراغ په
|
الحق غریب عهدم و از قائلان فزون
|
|
هرچند کاهل عهد کهان را کنند مه
|
بیمار جان رمیده برون آمدم ز ری
|
|
شاخ حیات سوخته و برگ راه نه
|
شب تا به چاشت راه روم پس به گرمگاه
|
|
بر هر در دهی طلبم منزل نزه
|
بیماری گران و به شب راندن سبک
|
|
روز آب چون به من نرسد زان خران ده
|
از بیم تیغ خور سفرم هست بعد از آنک
|
|
روز افکند کلاه و زند شب قبا زره
|
بر ره چو اسب سایه کند گویدم غلام
|
|
کاین سایه فرش توست فرود آی و سربنه
|
از تب چو تار موی مرا رشتهی حیات
|
|
و آن موی همچو رشتهی تببر به صد گره
|
غایب شد از نتیجهی جانم میان راه
|
|
یک عیبه نظم و نثر که از صد خزینه به
|
یارب چو فضل کردی و جان باز دادیم
|
|
رحمی بکن نتیجهی جان نیز باز ده
|
دیده از کار جهان دربسته به
|
|
راه همت زین و آن دربسته به
|
دوستان از هفت دشمن بدترند
|
|
هفت در بر دوستان دربسته به
|
دل گران بیماریی دارد ز غم
|
|
روزن چشم از جهان دربسته به
|
پشت دست از غم به دندان میخورم
|
|
از چنین خوردن دهان دربسته به
|
چون به صد جان یکدلی نتوان خرید
|
|
دل فروشان را دکان دربسته به
|
منقطع شد کاروان مردمی
|
|
دیدهای دیدهبان دربسته به
|
خاک بیزان هوس بیروزیاند
|
|
چشم دل زین خاکدان دربسته به
|
از زبان در سر شدی خاقانیا
|
|
تا بماند سر، زبان دربسته به
|