از حیوان شکار گاه دف آواز
|
|
تهنیت شاه را مدام برآمد
|
شاه عجم رکن دین کز آیت عدلش
|
|
نام عجم روضة السلام برآمد
|
ناصر اسلام سیف دین که ز حکمش
|
|
بر سر دهر حرون لگام برآمد
|
رستم ثانی که در طبیعتش اول
|
|
دانش زال و دهای سام بر آمد
|
صیت جلالش به شرق و غرب بپیچید
|
|
شکر نوالش ز سام و حام برآمد
|
پهلو ایران گرفت رقعهی ملکت
|
|
وز دگران بانگ شاهقام برآمد
|
دام به دریا فکنده بود سلیمان
|
|
خازن انگشتری به دام برآمد
|
ذات جهان پهلوانش صبح جلال است
|
|
کز افق چرخ احتشام برآمد
|
در کنف صبح فر میر محمد
|
|
راست چو خورشید نور تام برآمد
|
تاجوری یافت تخت و ملکت ایران
|
|
تا ز برش سیدالانام برآمد
|
گر پدر از تخت ملک شد پسر اینک
|
|
بر زبر تخت احترام برآمد
|
گر علم صبح آب رنگ فروشد
|
|
رایت خورشید نارفام برآمد
|
تارک گشتاسب یافت افسر لهراسب
|
|
زال همایون به تخت سام برآمد
|
نوبت کاوس شد چو پای منوچهر
|
|
بر سر کرسی احتشام برآمد
|
روز به مغرب شده چو مملکت او
|
|
ماه چو بدر از حجاب شام برآمد
|
آرزوی جان ملک عدل و همم بود
|
|
از ملک عادل همام برآمد
|
دولت شروان کلید دولت او بود
|
|
زآن همه کارش به انتظام برآمد
|
گر چه محمد پیمبری به عرب یافت
|
|
صبح کمالش ز حد شام برآمد
|
دیر زی ای بحر کف که عطسهی جودت
|
|
چشمهی مهر است کز غمام برآمد
|
مژده ده ای تاجور که ینصرک الله
|
|
فال تو از مصحف دوام برآمد
|