در بیان عشق و گوشه نشینی و ستایش عصمة الدین خواهر منوچهر

چون به بازار جوان مردان رسم در صف لالان دکان خواهم گزید
بر دکان قفل گر خواهم گذشت قفلی از بهر دهان خواهم گزید
چون مرا آفت ز گفتن می‌رسد بی‌زبانی بر زبان خواهم گزید
گر چه گم کردم کلید نطق را مدح بلقیس زمان خواهم گزید
ورچه آزادم ز بند هر غرض مهر شاه بانوان خواهم گزید
عصمة الدین شاه مریم آستین کستانش بر جنان خواهم گزید
گوهر کان فریدون ملک کز جوار او مکان خواهم گزید
بارگاهش کعبه‌ی ملک است و من قبله‌گاه از آستان خواهم گزید
آسمان ستر و ستاره رفعت است رفعتش بر فرقدان خواهم گزید
آسیه توفیق و ساره سیرت است سیرتش بر انس و جان خواهم گزید
رابعه زهد و زبیده همت است کزدرش حصن امان خواهم گزید
حرمت از درگاه او خواهم گرفت گوهر اصلی زکان خواهم گزید
یک سر موی از سگان در گهش بر هزبر سیستان خواهم گزید
خاک پای خادمانش را به قدر بر کلاه اردوان خواهم گزید
شاه انجم خادم لالای اوست خدمت لالاش از آن خواهم گزید
گنج بخشا یک دو حرف از مدح تو بر سه گنج شایگان خواهم گزید
گر به خدمت کم رسم معذور دار کز پی عنقا نشان خواهم گزید
سرپرستی رنج و خدمت آفت است من فراق این و آن خواهم گزید
سال‌ها رای ریاضت داشتم از پس دوری همان خواهم گزید
پیل را مانم که چون جستم ز خواب صحبت هندوستان خواهم گزید