سرو بالان که ز بالین سرش آمد به ستوه
|
|
دایگان را تن نالانش به بر بازدهید
|
روز پنجم به تب گرم و خوی سرد فتاد
|
|
شب هفتم خبر از حال دگر بازدهید
|
خوی تب گل گل بر جبهت گل گون خطر است
|
|
آن صف پروین ز آن طرف قمر بازدهید
|
جو به جو هر چه زن دانه زن از جو بنمود
|
|
خبر آن ز شفا یا ز خطر بازدهید
|
قرعه انداز کز ابجد صفت فال بگفت
|
|
شرح آن فال ز آیات و سور باز دهید
|
دانهی در که امانت به شما داد ستم
|
|
آن امانت به من ایمن ز ضرر باز دهید
|
ماه من زرد چو شمع است و زبان کرده سیاه
|
|
مایهی نور بدان شمع بصر باز دهید
|
دور از آن مه اثری ماند تن دشمن او
|
|
گر توانید حیاتی به اثر باز دهید
|
نه نه بیمار به حالی است نه امید بهی است
|
|
بد بتر شد همه اسباب حذر باز دهید
|
سیزده روز مه چاردهم تب زده بود
|
|
تب خدنگ اجل انداخت سپر بازدهید
|
خط به خون باز همی داد طبیب از پی جان
|
|
جان برون شد چه جواب است خوش ار بازدهید
|
این طبیبان غلط بین همه محتالانند
|
|
همه را نسخهی بدرید و به سر بازدهید
|
نوش دارو و مفرح که جوی فعل نکرد
|
|
هم بدان آسی آسیمه نظر بازدهید
|
سحر و نیرنج و طلسمات که سودی ننمود
|
|
هم به افسونگر هاروت سیر بازدهید
|
هیکل و نشره و حرزی که اجل بازنداشت
|
|
هم به تعویذ ده شعبدهگر بازدهید
|
نسخهی طالع و احکام بقا کاصل نداشت
|
|
هم به کذاب سطرلاب نگر بازدهید
|
آن زگال آب و سپندی که عرض دفع نکرد
|
|
هم بدان پیرزن مخرقه خر بازدهید
|
رشتهی پر گره و مهر تب قرایان
|
|
هم به قرادم تسبیح شمر بازدهید
|
در حمایل سرو و چنگ چو سودیش نکرد
|
|
چنگ شیر و سروی آهوی نر بازدهید
|
چشم بد کز پتر و آهن و تعویذ نگشت
|
|
بند تعویذ ببرید و پتر بازدهید
|