ای باد بوی یوسف دلها به ما رسان
|
|
یک نوبر از نهال دل ما به ما رسان
|
از زلف او چو بر سر زلفش گذر کنی
|
|
پنهان بدزد موئی و پیدا به ما رسان
|
با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست
|
|
امشب به داغ او کن و فردا به ما رسان
|
گر آفتاب زردی از آن سو گذشتهای
|
|
پیغام آن ستارهی رعنا به ما رسان
|
ای نازنین کبوتر از اینجاست برج تو
|
|
گر هیچ نامه آری از آنجا به ما رسان
|
ای هدهد سحر گهی از دوست نامهای
|
|
بستان ببند بر سر و عمدا به ما رسان
|
با دوست خلوه کن دو بدو و آنچه گفتهایم
|
|
یک یک بگوی و پاسخ آن را به ما رسان
|
ما را مراد ازین همه یا رب وصال اوست
|
|
یارب مراد یارب ما را به ما رسان
|
خاقانیایم سوختهی عشق وامقی
|
|
عذرا نسیمی از بر عذرا به ما رسان
|