با بخت در عتابم و با روزگار هم
|
|
وز یار در حجابم و از غمگسار هم
|
بر دوستان نکالم و بر اهلبیت نیز
|
|
بر آسمان وبالم و بر روزگار هم
|
اندر جهان منم که محیط غم مرا
|
|
پایان پدید نیست چه پایان کنار هم
|
حیرانم از سپهر چه حیران؟ که مست نیز
|
|
محرومم از زمانه، چه محروم؟ خوار هم
|
روزم به غم فروشد، لابل که عمر نیز
|
|
حالم بهم برآمد لابل که کار هم
|
کس را پناه چون کنم و راز چون دهم
|
|
کز اهل بینصیبم و از راز دار هم
|
بر بوی همدمی که بیابم یگانه رنگ
|
|
عمرم در آرزو شد و در انتظار هم
|
امروز مردمی و وفا کیمیا شده است
|
|
ای مرد کیمیا چه؟ که سیمرغوار هم
|
بر مردم اعتماد نمانده است در جهان
|
|
گفتی که اعتماد، مگو زینهار هم
|
گویند کار طالع خاقانی از فلک
|
|
امسال بد نبود، چو امسال، پار هم
|
با این همه به دولت احمد در این زمان
|
|
سلطان منم بر اهل سخن، کام کار هم
|