هر دل که غم تو داغ کردش | خون جگر آمد آبخوردش | |
چون کوشم با غمت که گردون | کوشید و نبود هم نبردش | |
در درد فراق تو دل من | جان داد و نکرد هیچ دردش | |
دور از تو گذشت روز عمرم | نزدیک شد آفتاب زردش | |
در بابل اگر نهند شمعی | زینجا بکشم به باد سردش | |
وصل تو دواسبه رفت چون باد | هیهات کجا رسم به گردش | |
خاقانی را جهان سرآمد | دریاب که نیست پایمردش | |
خاصه که به شعر بینظیر است | در جملهی آفتاب گردش |