بر ما ستم و خواری، ای طرفه پسر تا کی؟ | وندر پی وصلت ما پوینده بسر تا کی؟ | |
بر ما ستمی کرده، خون دل ما خورده | ما بر ستمت پرده میپوش و مدر، تا کی؟ | |
امشب تو به زیبایی خود خانه بیارایی | فردا که برون آیی رفتی و دگر تا کی؟ | |
عنبر به دلاویزی بر دامن مه ریزی | این بوالعجب انگیزی در دور قمر تا کی؟ | |
ای بنده لبت را من، عاشق طلبت را من | شیرین رطبت را من میبین و مخور تا کی؟ | |
چون هست شبستانت، پر غلغل مستانت | من بندهی دستانت، چون خاک بدر تا کی؟ | |
پیوسته به صد زاری، چون اوحدی از خواری | شبهای چنین تاری، با آه سحر تا کی؟ |