باز به تنها چنین عزم کجا کردهای؟
|
|
وعدهی وصل که بود اینکه وفا کردهای؟
|
سخت به جوش اندری، تا چه هوس میپزی؟
|
|
بس به هوس میروی، تا چه هوا کردهای؟
|
رفتی و ما همچنین بر سر یاری و مهر
|
|
گر چه تو یاری دگر بر سر ما کردهای
|
میل به ما میکنی، تا بخوری خون ما
|
|
خوردن خون سهل اگر میل بما کردهای
|
صید که از دام تو گشت رها، دیگرش
|
|
زود بگیردی ولی خود چه رها کردهای؟
|
چشم تو تیری فگند، گفت: خطا شد دریغ!
|
|
تیر تو در دل نشست، گو که: خطا کردهای
|
کی سخنی گفتهای با دلم از زیر لب؟
|
|
یا به مثل پرسشی از سر پا کردهای؟
|
کرده زبان بارها با من مسکین گرو
|
|
پس دگری را ز لب کامروا کردهای
|
چون همه را دادهای خلعت وصل، ای پسر
|
|
پیرهن اوحدی از چه قبا کردهای؟
|