شب شد، به مستان اندکی تریاک بیداری بده
|
|
رندان سیکی خواره را گر ساغری داری، بده
|
زین حرفهای لاله گون چون لاله میسوزد دلم
|
|
روی تو ما را لاله بس، ممزوج گلناری بده
|
اکنون که آب از کار شد، بر خیز و آب کار کن
|
|
بیکار منشین، ای پسر، آن بادهی کاری بده
|
امشب که در دیر آمدم، زنار باید بر میان
|
|
ای یار ترسا، حلقهای زان یار زناری بده
|
مستی و مستوری بهم نیکو نباشد، دلبرا
|
|
یا پیش مستان کم نشین، یا ترک هشیاری بده
|
سالیست تا من بوسهای زان لب تمنی میکنم
|
|
اکنون چو فرصت یافتم، عذرش چه میآری؟ بده
|
دانم نیاری کام دل پیش رقیبان دادنم
|
|
دشنام، باری، پیش تو سهلست، مییاری، بده
|
جانا، ز خوی تند خود، چون بیگناهم، هر نفس
|
|
صد بار بر دل مینهی، یک بوسه سر باری بده
|
از هر دو گیتی اوحدی چون عاشقزار تو شد
|
|
یا قصد آزارش مکن، یا ترک بیزاری بده
|