ای ز چین و حلقهی زلف سیاه | بسته شادروان خوبی گرد ماه | |
در سر زلف تو صد لیلی اسیر | در زنخدان تو صد یوسف به چاه | |
قاتلت چون سایه بر راه افگند | آفتاب آنجا چه باشد؟ خاک راه | |
کس گناهی بر تو نتواند نشاند | خون خلقی گر بریزی بیگناه | |
آه! کز شوق تومیسوزیم و نیست | زهرهی آن کز غمت گوییم: آه! | |
صبر میورزیم و غماز آب چشم | عشق میپوشیم و رنگ رخ گواه | |
عاقبت دودی بر وزن بر شود | چند شاید داشت این آتش نگاه! | |
بیتو در گور آنچنان گریم که اشک | از سر خاکم برویاند گیاه | |
اوحدی گر کشته شد عمر تو باد | قتل درویشی چه باشد پیش شاه؟ |