چشم دولت را اگر زین به نظر هستی به من
|
|
آن فراق اندیش روزی باز پیوستی به من
|
همچو ماهی صید آن ماهم، که روزی بیست بار
|
|
زلف چون دامش در اندازد همی شستی به من
|
گر سر زلفش به دست من رسیدی گاه گاه
|
|
کی رسیدی محنت ایام را دستی به من؟
|
گفتمش روزی که: از وصل تو کی من برخورم؟
|
|
گفت: با چندین بلندی کی رسد پستی به من؟
|
گر مجالی بودی اندر خانهی وصلش مرا
|
|
پرتوی از روزن مهرش فرو جستی به من
|
ورنه چشم مست او را زلف او یار آمدی
|
|
این خرابی کی رسیدی از چنان مستی به من؟
|
اوحدی بیمهرش ار بودی زمانی، کافرم
|
|
گر به مسمار وفاقش چرخ بر بستی بمن
|