خیز، که در میرسد موکب سلطان گل
|
|
چارهی بزمی بساز، تا بنهی خوان گل
|
گل دو سه روزی مقام بیش نگیرد به باغ
|
|
این دو سه روزی که هست جان تو و جان گل
|
طفل ریاحین مکید شیر ز پستان ابر
|
|
بلبل شوریده دل شد به شبستان گل
|
زود ببینی چو من فاخته را در چمن
|
|
ساخته آوازها بر لب خندان گل
|
در بن بیدار فگند مسند جمشید می
|
|
بر سر باد آورند تخت سلیمان گل
|
ساغر و پیمانهای چند پر از می بیار
|
|
زود، که ما دادهایم دست به پیمان گل
|
خار چمن را بگو: کز سر شاخ درخت
|
|
تیغ میفگن، که شد قلعه به فرمان گل
|
غنچه گریبان خود تا بن دندان درید
|
|
نالهی بلبل مگر نیست به دندان گل؟
|
دست صبا غنچه را بار دهد بر شجر
|
|
تا بنماید به خلق قصهی پنهان گل
|
از سخن اوحدی پرورقی زن، که آن
|
|
هر ورقی آیتیست آمده در شان گل
|