نگفتم: کین چنین زودت به جان اندر بکارم دل؟
|
|
کشی از خط مهرم سر، کنی از غم فگارم دل
|
دلم ار خواستی، جانا، به حجت میدهم خطی
|
|
کزان تست جان من، گرت فردا نیارم دل
|
نهم جان بر سر دل، چون دلم را یاد فرمودی
|
|
که تا در تحفه آوردن نباشد شرمسارم دل
|
دلم تنگست، از آن چندین تعاون میکنم، ورنه
|
|
فدای خاک پای تست، اگر باشد هزارم دل
|
اگر چشم تو این معنی به زاری گوش میکردی
|
|
برین صورت چرا بودی نزارم چشم و زارم دل؟
|
چو گفتم: در میان تو بپیچم چو کمر دستی
|
|
شدی در تاب و دربستی به زلف تابدارم دل
|
دلم را پار برد آن زلف و زان امسال واقف شد
|
|
چون امسال آشنا میشد، چرا میبرد پارم دل؟
|
چو در سیل زنخدانت کشیدم دست بوسیدن
|
|
کشیدی از کفم دست و کفایندی چو مارم دل
|
اگر بر آسمان باشی بزیر آرم چو مهتابت
|
|
دمی کندر دعای شب بر آن بالا گمارم دل
|
نخواهی یاد فرمودن ز حال اوحدی، لیکن
|
|
ز من یاد آوری، دانم، که پیشت میگذارم دل
|
به جان پروردهام دل را ز بهر کار عشق تو
|
|
چو گشتی فارغ از کارش نمیآید به کارم دل
|