زلف مشکینت چو دامست، ای پسر

زلف مشکینت چو دامست، ای پسر عارضت ماه تمامست، ای پسر
در فروغ روی و چین زلف تو مایه‌ی صد صبح و شامست، ای پسر
تا بود بر دیگری وصلت حلال بر من آسایش حرامست، ای پسر
زان دهان تنگ شیرینم بده بوسه‌ای، گر خود به وامست، ای پسر
هر زمان گویی که: فردای دگر سوختم، فردا کدامست؟ ای پسر
گر تو صد بارم بسوزی در فراق تا نسازی، کار خامست، ای پسر
در غمت گر نشکنم خود را، مرنج آدمی را ننگ و نامست، ای پسر
عالمی را بنده‌ی خود کرده‌ای اوحدی نیزت غلامست، ای پسر