آنرا که چون تو لاله رخی در سرا بود
|
|
میلش به دیدن گل و سوسن چرا بود؟
|
سرو و سمن به قد تو مانند و روی تو
|
|
گر سرو با کلاه و سمن در قبا بود
|
در پای خود کشی به ستم هر دمی مرا
|
|
بیچاره عاشقی که به دست شما بود
|
با این کمان و دست که ما راست، پیش تو
|
|
گر تیر بر نشانه زنیم از قضا بود
|
باری روا کن از دهن خویش کام من
|
|
زان پس گرم به جور بسوزی روا بود
|
یا زلف را مهل که کند قصد خون من
|
|
یا بوسهای بده که مرا خون بها بود
|
یک دم دلم ز درد تو خالی نمیشود
|
|
من دل ندیدهام که چنین مبتلا بود
|
گویی: به صبر چاره کن این روز عشق را
|
|
آخر به روز عشق صبوری کجا بود؟
|
نام دوا مبر بر عاشق، که مرگ به
|
|
رنجور عشق را که نظر بر دوا بود
|
گفتی: شنیدهام سخن اوحدی، عجب!
|
|
کس چشم آن نداشت که گوشت به ما بود
|
گر زانکه خون من بخوری از تو طرفه نیست
|
|
کان کو غم شما خورد اینش سزا بود
|