قلندران تهی سر کلاه دارانند
|
|
به ترک یار بگفتند و بربارانند
|
نظر به صورت ایشان ز روی معنی کن
|
|
که پشت لشکر معنی چنین سوارانند
|
تو در پلاس سیهشان نظر مکن به خطا
|
|
که در میان سیاهی سپید کارانند
|
چو برق همتشان شعله بر تو اندازد
|
|
به پیششان چو زمین خاک شو، که بارانند
|
درین دیار اگر از شهرشان کنند برون
|
|
به هر دیار که رفتند شهریارانند
|
مرو به جانب اغیار، اگر مدد خواهی
|
|
بیا و یاری ازیشان طلب، که یارانند
|
چنان لگام ریاضت کنند بر سر نفس
|
|
که سرکشی نتواند به هر کجا رانند
|
ز فقر شبلی معروف چند لاف زنی؟
|
|
درین جوال که بینی از آن هزارانند
|
چو اوحدی ز خلایق بریدهاند امید
|
|
ولی به رحمت خالق امیدوارانند
|