هر دم از خانه رخ بدر دارد | در پی عاشقی نظر دارد | |
هر زمان مست بر سر کویی | با کسی دست در کمر دارد | |
یار آن کس شود، که مینوشد | دست آن کس کشد، که زر دارد | |
دوست گیرد نهان و فاش کند | مخلصان را درین خطر دارد | |
هر که قلاشتر ز مردم شهر | پیش او راه بیشتر دارد | |
در خرابات ما شود عاشق | هر که سودای درد سر دارد | |
یار ترسای ما، مترس از کس | عاشقی خود همین هنر دارد | |
مزن، ای اوحدی، بجز در دوست | کان دگر خانها دو در دارد |