ز عشق اگر چه به هر گوشه داستانی هست
|
|
سری چنین نه همانا بر آستانی هست
|
بیا، که با گل رویت فراغتی دارم
|
|
ز هر گلی که به باغی و بوستانی هست
|
اگر بخوان تو از لاغری نه در خوردیم
|
|
هم از برای سگان تو استخوانی هست
|
بگوی تا: نزند تیر غمزه جز بر ما
|
|
چو ابروی تو کسی را اگر کمانی هست
|
حدیث تلخ بهل، بعد ازین به شمشیرم
|
|
بیزمای، اگرت رای امتحانی هست
|
کسی که وصل ترا میکند دو کون بها
|
|
خبر نداشت که بالای او دکانی هست
|
خبر مکن بکس، ای مدعی، ازو، که هنوز
|
|
رخش تمام ندیدی، گرت زیانی هست
|
گر آه و ناله کند اوحدی شگفت مدار
|
|
هم آتشی زده باشند کش دخانی هست
|