بر قتل چون منی چه گماری رقیب را؟ | ای در جهان غریب، مسوز این غریب را | |
دورم همی کنند ادیبان ز پیش تو | ای حورزاده، عشق بیاموز ادیب را | |
روی تو گر ز دور ببیند خطیب شهر | دیگر حضور قلب نباشد خطیب را | |
ترسا گر آن دو زلف چو زنار بنگرد | در حال همچو عود بسوزد صلیب را | |
ما دوست را به دنیی و عقبی نمیدهیم | زنهار! کس چگونه فروشد حبیب را | |
از من مدار چشم خموشی، که وقت گل | مشکل کسی خموش کند عندلیب را | |
همرنگ اوحدی شود اندر جهان به عشق | هر کس که او نگه کند این رنگ و طیب را |