- ۸۱ صفت آرایش شهر و کشور، چون عروس، از برای تزویج شاه و شاهزادهی بی جفت، خضرخان، زادت خضره راسه، و شاهت وجه العدو بباسه!
- ۸۲ صفت داغهای جدائی، که دود از نهاد آن دو آتش زده فراق براورده
- ۸۳ صفت شب سیاه هجران، که خضرخان را در کوشک جهان نمای جهان غم نمود، و دولرانی در قصر لعل غرق خوناب بود، و افروخته شدن شمع مراد آن دو محترق هم از آتش دل ایشان، و روشنائی در کار ایشان پدید گشتن
- ۸۴ رسیدن خضر خان بادلدانی، و با او چون بخت خویش با دولت جفت گشتن
- ۸۵ خراب گشتن مجلس خانی از گردش دور مدام، و خفتن بخت بیدار خضر خان، به پریشانی این دولت در واقعه دیدن و تعبیر آن خواب پریشان از دل خسرو خستن
- ۸۶ راز نامه عتاب آمیز ظل الله سوی شمس الحق خضر خان
- ۸۷ عزم سلطان عالم سوی عالم دیگر، و سلب کردن کافور مجبوب رجولیت فحول ملک و به روشنائی در چشم ملوک نشستن، و دیده قرة العین علائی را، کافور وام گردانیدن، و در آن قصاص، دیده و سر به هم باد دادن!
- ۸۸ کشیدن اجل، شمشیر الوقت سیف قاطع، بر سر تاجوران سر پر، و شهادت آن بهشتیان بر دست زبانی چند، و گزاردن تیغ بر سر ایشان به خبر مشهور، که «السیف محاء الذنوب»
- ۸۹ بخشیدن برکت و یمن، فرزند یمینالدین مبارک را، ازین پند نامه میمون، تا در نقش این پند فرو شود، و از بند نفس بیرون آید!
- ۹۰ در اختتام این سواد پر از آب زندگانی، که ماجرای دول رانی و خضرخان است ، خصصهما الله به عمر الخضر
- ۹۱ حکایت
- ۹۲ گزیده از سپهر اول
- ۹۳ ذکر عمارتی که بدار الخلاقه شد بلند و آغاز آن ز جامع دین بست کردگار
- ۹۴ اثبات ملک هند به حجت که جنت است حجت همه به قاعدهی عقل استوار
- ۹۵ ترجیح ملک هند به عقل از هوای خویش بر روم و بر عراق و خراسان و قندهار
- ۹۶ ترجیح اهل هند بر اهل عجم همه در زیرکی و دانش و دلهای هوشیار
- ۹۷ حدیث عهد و پیمان لشکر غازی، که در کام نهنگ اندر روند و دیدهی اژدر!
- ۹۸ مصاف اول غازی ملک با لشکر دهلی به باد حملهای زیر و زبر کردن چنان لشکر
- ۹۹ حدیث بخشش جان و نوازش از ملک غازی مسلمانان دهلی را به لطف بی حد و بی مر
- ۱۰۰ جلوس شه غیاث الدین و دنیا تغلق غازی فراز تخت سلطانی چو افریدون و اسکندر