- ۲۱۴۱ ای تن و جان بنده او بند شکرخنده او
- ۲۱۴۲ چون بجهد خنده ز من خنده نهان دارم از او
- ۲۱۴۳ روشنی خانه تویی خانه بمگذار و مرو
- ۲۱۴۴ کار جهان هر چه شود کار تو کو بار تو کو
- ۲۱۴۵ شب شد ای خواجه ز کی آخر آن یار تو کو
- ۲۱۴۶ ای شکران ای شکران کان شکر دارم از او
- ۲۱۴۷ چیست که هر دمی چنین میکشدم به سوی او
- ۲۱۴۸ جان و سر تو ای پسر نیست کسی به پای تو
- ۲۱۴۹ ای تو خموش پرسخن چیست خبر بیا بگو
- ۲۱۵۰ عید نمیدهد فرح بینظر هلال تو
- ۲۱۵۱ در سفر هوای تو بیخبرم به جان تو
- ۲۱۵۲ سخت خوش است چشم تو و آن رخ گلفشان تو
- ۲۱۵۳ ای تو امان هر بلا ما همه در امان تو
- ۲۱۵۴ هین کژ و راست میروی باز چه خوردهای بگو
- ۲۱۵۵ کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو
- ۲۱۵۶ سیمبرا ز سیم تو سیمبرم به جان تو
- ۲۱۵۷ سنگ شکاف میکند در هوس لقای تو
- ۲۱۵۸ من که ستیزه روترم در طلب لقای تو
- ۲۱۵۹ باده چو هست ای صنم بازمگیر و نی مگو
- ۲۱۶۰ ندیدم در جهان کس را که تا سر پر نبودهست او