- ۲۲۱ بس که من دل را به دام عشق خوبان بستهام
- ۲۲۲ دلبرا تا نامهی عزل از وصالت خواندهام
- ۲۲۳ برندارم دل ز مهرت دلبرا تا زندهام
- ۲۲۴ صنما تا بزیم بندهی دیدار توام
- ۲۲۵ بستهی یار قلندر ماندهام
- ۲۲۶ تا بر آن روی چو ماه آموختم
- ۲۲۷ از همت عشق بافتوحم
- ۲۲۸ دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
- ۲۲۹ تا من به تو ای بت اقتدی کردم
- ۲۳۰ دستی که به عهد دوست دادیم
- ۲۳۱ ما عاشق همت بلندیم
- ۲۳۲ خیز تا ما یک قدم بر فرق این عالم زنیم
- ۲۳۳ خیز تا بر یاد عشق خوبرویان میزنیم
- ۲۳۴ پسرا خیز تا صبوح کنیم
- ۲۳۵ خیز تا در صف عقل و عافیت جولان کنیم
- ۲۳۶ گفتم از عشقش مگر بگریختم
- ۲۳۷ الا ای ساقی دلبر مدار از می تهی دستم
- ۲۳۸ من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
- ۲۳۹ ترا دل دادم ای دلبر شبت خوش باد من رفتم
- ۲۴۰ تا به رخسار تو نگه کردم